About Me

Mein Foto
صبای ایران
آیا صدای صبا را می شنوید؟
Mein Profil vollständig anzeigen

Blog Archive

Powered by Blogger.

آیا صدای صبا را می شنوید؟

نامه رضا هفت برادران پدر مجاهد شهید صبا هفت برادران - من رضا، پدر صبا هستم، دلم می خواهد این نامه را همه ارگان ها و افرادی که دست اندرکار حقوق بشر هستند بخوانند، و بگویند سهم صبا از حقوق بشر، یا حقوق انسان کجاست؟ روز شنبه بیستم فروردین سال ۱۳۹۰، حدود ساعت پنج و نیم بامداد، در حالی که، در بیمارستانی که دو سرباز مثل یک زندانی مواظب من بودند، به دنبال درخواست اهدای خون از این و آن بودم، تا زندگی صبا را نجات دهم، سرباز سوم رسید و گفت دخترت مرد! ادامه...

Follower

postheadericon كريم قصيم : باتلر , «پيشخدمت» خامنه اي؟

آناتومي مقاله نيويورك تايمز, 23 ژوئيه 2011- «گروه تبعيدي ايراني يك موضوع آزاردهنده براي آمريكا در عراق», به قلم ميرزا بنويس آمباسادور باتلر, معاون سياسي فرماندهي قواي آمريكا در عراق )

توضيح : مقاله فوق گرچه زير نام خبرنگار نيويورك تايمز منتشرشده, ولي اين فرد را آمباسادر باتلر به عنوان ”كارمندسفارت” همراه خود به اشرف برده (قاچاق كرده )بود, وي كلكسيوني از مواضع و برچسبهاي رژيم پسند و عنوان شده توسط سفير را يك طرفه و بدون ملاحظه نظرات طرف ديگر در مقاله مزبور سرهم كرده است. حتي به اسناد و مداركي كه كميسيون خارج شوراي ملي مقاومت در اختيارش قرار مي دهد كمترين اشاره نمي كند. شواهد حاكي از آنند كه ” خبرنگار” مزبور, به جاي گزارش ماوقع, به فرموده سفير در محل بوده و , صرفاً در نقش ميرزابنويس باتلر قلم زده است.
در اين نوشته مهمترين بخشهاي مقاله كذايي را – بعد از نقل و مشخص كردن نكات – تشريح مي كنم.
÷÷÷÷÷÷÷÷÷
مبرزابنويس : « كمپ اشرف- عراق- بيش از 3000 نفري كه اينجا زندگي ميكنند زماني يك سازمان قوي شبه نظامي را نمايندگي ميكردند كه مصمم به سرنگون كردن دولت ايران بود. در دهه 1970 اين گروه در تهران آمريكاييها را به قتل رسانده و بعد از اينكه توسط صدام حسين به آنها پناه داده شد، اعضاي آن مظنون به خدمت بعنوان يك گروه مزدور شدند كه در سركوب خونين اكراد در شمال عراق و شيعيان در جنوب شركت كردند. »
قصيم: همانطور كه ملاحظه كرديد, در پاراگراف فوق (براي هزارمين بار) سه دروغ بزرگ و كثيفي كه در آغاز توسط رژيم ساخته و پرداخته و از بيش از دو دهه به اين سو مرتب تبليغ شده بود, اين بارعمداً توسط ميرزا بنويس باتلر تكرار مي شود. مراجعه به اسناد و مواضع رسمي مجاهدين نشان مي دهد كه :
  • يكم : آنها, بارها موضوع ”آمريكايي كشي” در دهه 70 ميلادي را توضيح داده و هرگونه مسئوليت سازمان مجاهدين خلق را رسماً تكذيب كرده اند. به تكرار نوشته اند كه زمان وقوع اين قتلها رهبري سازمان مجاهدين در زندان بود و آنها كه طرح و اجراي اين اعمال را دستور دادند, همانها بودند كه با تعويض ايدئولوژي و نام سازمان از بالا ديگر نماينده و مسئولان سازمان مجاهدين خلق نبودند.
از آن زمان نزديك چهار دهه مي گذرد. درسال 57 در ايران انقلاب شد و رهبري سازمان مجاهدين از زندان بيرون آمد. در اين 33 سالي كه گذشته تاكنون حتي يك عمليات توسط مجاهدين عليه يك نفر آمريكايي صورت نگرفته است, درحالي كه رژيم ولايت فقيه و بازوهاي عملياتي اش در همين دوران صريحاً مروج و دستور دهنده كشتار آمريكاييان نظامي و غير نظامي در تمام دنيا بوده و هزاران نفر آمريكايي و شهروندان غرب را به قتل رسانده اند. فقط يك قلم 246 نفر آمريكايي را در انفجار بزرگ بيروت به قتل رساندند. پاسدار رفيقدوست در اين مورد صريحاً اذعان كرد كه سپاه پاسداران نه تنها صاحب ايدئولوژي اين انفجار و كشتاربوده, بلكه طرح عملياتي, لجستيك و مواد منفجره و مخارج مربوطه را نيز تأمين كرده بوده است.
  • دوم: برچسب ”گروه مزدور و...” كدي است از رژيم آخوندي و برگرفته از تبليغات ولايت فقيه عليه سازمان مجاهدين خلق ايران كه بعدها,به خوشامد ولايت فقيون, در ادبيات بي بي سي و ديگر رسانه هاي سياست اپيزمنت ( مماشات و استمالت با ولايت فقيه) و البته لابي رژيم نيز راه يافت. حالا,برغم تكذيب رسمي و مكرر سازمان مجاهدين و ارائه مدارك و شواهد مكفي در هر مورد( مثلاً موضع و عمل مجاهدين طي دو جنگ بزرگ آمريكا عليه دولت صدام حسين, اعلام رسمي بي طرفي بوده است), ليكن اين برچسب رژيم ساخته بارديگر توسط ميرزابنويس باتلر عنوان مي شود.
اما, بد نيست براي روشن بودن رويكرد پيكارهاي ضدفاشيستي, مثالهايي نيز از تاريخ مبارزه متفقين عليه هيتلر بياوريم: مگر مي توان بر كمونيستها و ضدفاشيستهاي آلماني/ اتريشي/اسپانيولي و..., اعضاي جنبش مقاومت فرانسه به رهبري دوگل, و دهها گروه ضدفاشيستي اروپايي و...... كه عليه هيتلر و نازيسم با متفقين همكاري داشتند برچسب « مزدوري» زد؟
  • و سوم: بنا بر مواضع رسمي و توضيحات مكرر مجاهدين, مدارك و اسناد موجود, و به شهادت روند قابل بررسي وقايع آن دوران, مجاهدين خلق از سال 1365(1986) به بعد همچون مهمان دولت عراق در آن كشور/ عمدتاً درنوارمرزي ايران/ مستقرشده و به لحاظ حقوقي به طورجمعي استاتوي پناهنده سياسي داشته اند.
درآن زمان, به عنوان ميهمان مورد احترام, زمينهايي جهت اسكان و ايجاد قرارگاه در اختيار مجاهدين قرارگرفت, از جمله بيابان وسيعي كه مجاهدين پس از ساخت و ساز اوليه نام قرارگاه اشرف برآن نهادند. مجاهدين خلق براي ادامه نبرد عليه رژيم ولايت فقيه در نوار مرزي ايران- عراق مستقر شده بودند, رابطه اي با جامعه عراق نداشتند و هرگز درهيچ منازعه داخلي كشور عراق مداخله نكردند, نه عليه شيعيان و نه عليه اكراد . در اين مورد به يك سند غيرقابل انكار اشاره مي كنم: وقتي يك دادگاه تحقيق در هلند در رابطه با مدعاي «كردكشي» , طي نامه مورخ 4 ژوييه 1999 كتباً از حزب دموكرات كردستان عراق پرسشي مطرح كرد, آقاي هوشيارزيباري,آن زمان مسئول روابط بين المللي حزب دموكرات كردستان عراق, طي نامه رسمي مورّخ 14 ژوييه به آن دادگاه, رسماً شهادت و اطلاع قطعي داد كه :
« ما به هيچ مدرك و سندي برنخورده ايم كه نشان دهد مجاهدين خصومتي عليه مردم كردستان عراق روا داشته باشند. مجاهدين خلق اهداف سياسي خود را در ايران دنبال مي كنند و اعضاي آن در امور داخلي عراق دخالت نمي كنند.» - (اين نامه در هر دادگاهي قابل ارائه مي باشد).

آمباسودور باتلر از همه اين واقعيتها اطلاع داشته است, ولي به اقتضاي طرح سياسي معيني كه هواي اجراي آن را داشته,( اين بار از قلم ميرزابنويسي كه با ماسك ”كارمند سفارت” به نشست اشرف برده بود), دروغهاي فوق را عمدي در مقاله نيويورك تايمز جاي مي دهد. اين جوّسازي رسانه اي قطعاً ابزار سياسي جهت توجيه طرح رژيم پسندي بوده كه هم اكنون مقاومت ايران, حركت عمومي ايرانيان آزاديخواه و طيف بين المللي حاميان سياسي و حوق بشري تلاش مي كنند از وقوع آن جلوگيري كند. مي دانيم تنها طرفي كه كه از اين مقاله استقبال كرده, رژيم ولايت فقيه و البته لابي معروفه آن در آمريكا بوده است.
مرور و آناتومي مقاله را ادامه مي دهيم:
ميرزابنويس: «اكنون آنها در عراق عناصري نامطلوب محسوب مي شوند ولي بر اين باور هستند كه مي بايست در آمريكا از آنها حفاظت شود اگر چه گروه آنها كه بعنوان مجاهدين خلق ايران شناخته ميشوند در ليست سازمانهاي تروريستي وزارت امور خارجه باقي مانده است.
سفير لارنس باتلر، ديپلمات آمريكايي كه در جلسات اخير با آنها در اينجا حال مذاكره بوده است گفت”شما احتمالا هاوايي را در نظر داريد. ” او افزود ”من بر اين گمان هستم كه شما نميخواهيد به گوانتانامو برويد”
طي سه ماه گذشته آمباسادور باتلر، مشاور سياست خارجي ژنرال لويد آستين، فرمانده ارشد آمريكا در عراق تقريبا بطور هفتگي بين بغداد و كمپ اشرف كه در استان ديالي در نزديكي مرز ايران قرار دارد در رفت وآمد بوده است. او با تركيبي از شوخي و صراحت، تلاش كرده است كه تبعيديان را براي ترك كمپشان بفريبد (با شوخي و خنده متقاعد كند-م) و از آنچه تقريبا به طور يقين يك درگيري خشونت آميز ديگر با نيروهاي نظامي عراقي است كه در صورت ماندن رخ خواهد داد پيشگيري كند.
قصيم: يك يك مدعاهاي بالا را تشريح و بررسي كنيم:
  • اولاً اعلام وضعيت ” عنصرنامطلوب” كه همينطوري سرخود و برحسب ميل آقاي باتلر و مالكي و... نيست. بايد روشن مستدل باشد, جرمي صورت گرفته و با ذكر دليل و مدارك محكمه پسند به فرد و يا جمعي تفهيم شود. تازه, در صورت مخالفت قانوني فرد وجمع مربوطه, مي بايد روند قانوني طي شود, حقوق مكتسبه و موقعيت قانوني طرف مقابل در نظر گرفته شود . كوچ و جابه جايي اجباري را كه نمي شود به بهانه عنصرنامطلوب توجبه كرد. دپورتاسيون و جابه جايي اجباري مجاهدين در عراق به لحاظ حقوق بين الملل قدغن است.( جابه جايي اجباري ما را به ياد هولوكاست و كشتار «بابي يار» مي اندازد!). يكي دو نكته و پرسش جنبي ديگر قابل توجه است. راستي اگر, به قول ميرزابنويس باتلر, مجاهدين در عراق « عنصرنامطلوب» اند, پس چطور ميليونها نفر از اهالي همان ايالت محل استقرارشان امضاء, با ذكر آدرس, جمع آوري و اعلام مي كنند مدافع كمپ اشرف و مجاهدين هستند؟ چطور است كه حتي رياست مجلس, معاون رياست جمهوري, معاون نخست وزيري, شماركثيري نمايندگان مجلس, حقوقدانها,گروههاي حقوق بشري و اجتماعي و.. طرفدار دوستي و رفتار انساني با اشرفيان هستند؟ وراستي چرا ناكنون مالكي با طرح انتقال مجاهدين به كشورهاي ثالث ( يعني طرح پارلمان اروپا كه اين قدر حمايت اروپايي/عربي/ عراقي گرفته , رسماً اعلام موافقت نكرده است ؟ چرا خود آمباسادور باتلر و وزارت خارجه آمريكا با اين طرح پخته و قابل اجراي حقوق بشري موافقت نكرده اند؟ معلومست چرا, چون دنبال تبليغ و جاانداختن خط ديگري – طرح رژيم پسندي - بوده اند, كه با هوشياري و پايداري اشرفيان و به يمن توان مديريت مقاومت, طرح آنها پيش خاص و عام مفتضح شده, ورشكسته روي دست باتلر مانده و دستاويز آخري اتهام هميشه رسواي « تروريست بودن» مجاهدين است.
  • حناي قلابي ” ليست سازمانهاي تروريستي ” و.... ديگر براي ايرانيان و بخش مهمي از افكار عمومي دنيا رنگي ندارد. ليست گذاري مجاهدين در زمان خاتمي(1997) سياسي بود و به منظور استمالت از رژيم, براي سنگين كردن وزن به اصطلاح « مدره ها», به هدف جلب رضايت و ميز مذاكره و فيصله دادن به پرونده اتمي و ديگر مسائل با رژيم بوده است. وليكن, مشخصاً در مورد اشرف و اشرفيان, دنيا مي داند كه آمريكا پست حفاظت آنها را عهده دار شد و به تك تك آنها كارت امضاء شده «پروتكتد پرسون» داد! و علاوه بر اين كنوانسيون بين المللي 4 ژنو را در مورد آنها به رسميت شناخت. وانگهي , اشرفيان از 25 سال پيش در آن جا پناهنده سياسي و در آن منطقه از قبل مستقر بوده اند. با پول و كار خود در آن بيابان قرارگاهي ساخته و آن را طي 8 سال اخير – 6 سال اول تحت حفاظت آمريكاييها- به شهري زيبا تبديل كرده اند. با همسايگان و اهالي استان ديالي, بلكه كل عراق و نيروها و احزاب ملي و مترقي و دموكراتيكش روابط بسيار خوب مبتني بر احترام و اعتماد متقابل داشته و دارند. در طول 6 سال بعد از جنگ, اشرف چنان محل امن و صلج آميزي بوده كه بارها هزاران هزار زن و مرد , كودك و بزرگ عراقي, خانواده ها, به آن جا رفت و آمد مي كردند, احزاب و گروههاي اجتماعي برنامه ها و نشستهاي خود را در اشرف برگزار و اشرفيان ميهماندار محبوب همسايگان و اهالي ديالي بودند. اين روال زير چشم آمريكاييان جريان داشت و گاهاً فرماندهان آمريكايي هم در مراسم و ديدارهاي علني و غيرعلني حضور داشتند. مجاهدين در جنگ اعلام بي طرفي كردند و آمريكاييان خوب مي دانند, طبق قوانين متعدد بين المللي, بخصوص كنوانسيون چهارم ژنو, مسئوليت تام و تمام ايجاد وضعيت به غايت ناامن فعلي مستقيماً برعهده دولت آمريكاست. دولت عراق نيز طبق قانون اساسي و نيز تعهدات امضاء شده از حقوق بين الملل, مسئوليت داشته و دارد. با منكرشدن, گوش و چشم خود را بستن و شانه خالي كردن از زيربار مسئوليت و تعهدات, صورت مسأله پاك نمي شود. اين نوع فرار از انجام مسئوليت نوعي جرم و قابل تعقيب است( به نمونه حكم محكوميت دولت هلند در مورد كشتار سربنيتسا توجه شود). اشرفيان و كل سازمان مجاهدين, در در اين فاصله 8 ساله بعد از جنگ دست از سلاح كشيده, هيچ عمليات مسلحانه اي نداشته اند. گرچه بنا به رأي اخير دادگاه فرانسه, استاتوي مبارزه مسلحانه آنها طي كل دوران مبارزه عليه رژيم ولايت فقيه به عنوان استاتوي رزيستانس (مقاومت عليه ديكتاتوري) مفتخرشد. و صريحاً در حكم دادگاه فرانسه اعلام گرديد كه مجاهدين, نه تروريست بلكه نيروي مقاومت عليه ديكتاوري و ستم دولتي بوده و هستند. نيرويي كه در قياس مورد نظر قاضي, ريشه در انقلاب كبيرفرانسه و ديگر انقلابات ضد ديكتاتوري داشته اند (” عمليات آنها هرگزعليه شهروندان معمولي نبوده/ هميشه عليه ارگانها و عوامل نظامي وسركوب ولايت فقيه بوده”). مجاهدين – برپايه حكم قضايي فوق- مرتكب هيچ عملي نشده اند كه بتوان عنوان تروريسم(كشتار افراد بي گناه معمولي) بر آن چسباند. در مورد سابقه كارشان نيز كليه سرويسهاي آمريكا, جداجدا, يك يك اشرفيان را خارج از قرارگاه مصاحبه و چك كردند. پس از يكسال و اندي مصاحبه و بررسي 9 گانه امنيتي خودشان اعلام نمودند كه حتي يك مورد «تروريست» بين آنها نيافته اند. بنابراين پرسش اين است: گروهي كه با تكيه بر نتايج اين مصاحبه ها و پژوهشهاي گسترده, به اعتبار حكم دادگاه امور تروريستي فرانسه, از چهار استاتوي حفاظت شدگي – يعني اصل پناهندگي سياسي, برخورداري از حقوق مدني ناشي از ساختمان اعياني و اقامت طولاني, و نيز داشتن سند مكتوب حفاظت و كنوانسيون چهارم ژنو, همچنين مشمول اصل جهاني آرتوپي است, قطعاً بايد پشت و پناه حقوقي, حفاظت و امنيت داشته باشد. اين حفاظت تا پايان 2008 نيز توسط آمريكاييان داده شد. هنگام انتقالِ مسئوليتها از دولت آمريكا به دولت عراق, به شهادت مواضع ژنرال پترائوس كليه اين تعهدات و وظايف قانوني كتباً مورد قبول دولت عراق واقع قرارگرفت. پس, - درفاصله كوتاهي پس از انتقال مسئوليت به دولت عراق -, به چه مناسبت در محاصره فزاينده نظامي , تحت هجوم مكرّر, جنايت و كشتار و از فراتر از 30 ماه بدينسو تحت شكنجه رواني مداوم(بلندگوها), در مضيقه هاي گوناگون پزشكي و كمبود سوخت و ....قراردارند؟ خود اين وضعيت موجب مرگ شماري از اشرفيان مجروح و بيمار بوده و به لحاظ حقوق بين الملل جنايت عليه بشريت محسوب مي شود. راستي اشرفيان به چه مناسب بايد مدام در خطر (مالكي, رژيم و...) باشند ولي دولتها و نيروهاي مسئول ( آمريكا, ملل متحد و...) بي عمل و ساكت , حتي از نظارت و مانيتورينگ كامل در محل نيز تن بزنند؟ حالا چه رسد به اين كه كسي به نام «باتلر» در يك رسانه بين المللي اتهامات ”عنصرنامطلوب و تروريست و...” بر آنها روا دارد, كه زهي بيشرمي و گستاخي. يا حتي وقاحت را به جايي رساند كه در حين ” ميانجيگري” و روند مذاكره با رهبران اشرف با اشاره به” گوانتانامو” رذيلانه اعمال فشار كند؟!
واقعيت اينست كه, برحسب قانون و تعهدات مكتوب و امضاء شده , آمريكاييها كماكان مسئوليتهاي متعددي براي حفاظت جان و مال و امنيت... اشرفيان برعهده دارند.
مكانيسمهاي فرار به جلو, زمينه سازي تبليغاتي كشتار, و پيشاپيش تقصير را به گردن قرباني انداختن از زمان هيتلر و مسئول شناختن « يهوديان» در ايجاد هولوكاست, دقيقاً شناخته شده اند.
اضافه كنم كه ننگ طفره رفتن از مسئوليت امضاء شده به كسي/ دولتي/سفيري جواز دروغگويي و دغلكاري, تهديد و توهين نمي دهد.
مقاومت ايران صبور و منعطف است, ولي نه ذلت مي پذيرد و نه از حقوق بشر و عدالت خواهي دست برمي دارد.
وانگهي, نه من باب درس دادن به باتلر ( كه مأموراست ولي بنا به قاعده نداي وجدان و مسئوليتِ فردي معذورنيست), بلكه براي فايده تكرار و اطلاع رساني به هموطنان مي نويسم كه, رويكرد ديپلماتيك ”ميانجيگري به منظور جلوگيري از خشونت”, رويه هاي خاص و شناخته شده خود را دارد.
نخست بايد خويشتنداري و تنش زدايي كرد و تلاش در جهت ايجاد حداقل- وضعيتِ انساني(رسيدگي پزشكي به مجروحان مانده از خشونت و جنايت قبلي, تأمين مايحتاج اوليه), همزمان عقب نشيني نيروها و كنارزدن, دستكم كاهش آشكار محاصره نظامي, همه اين اقدامات در جهت حصول كمي اعتماد و تعامل براي چيدن ميز مذاكره صورت مي گيرد, سپس تثبيت فضاي مسالمت و ... در حين اين روند و بهبود فضاي في مابين, براي جستن راه حل مرضي الطرفين كوشش مي شود. اين پروسه همانست كه دبيركل ملل متحد, و كليه نهادها و سازمانهاي حقوق بشري جهاني به آن توصيه و تأكيد كرده اند. آقاي بان كي مو مرتب به مسالمت و پرهيز از خشونت توصيه مي كند, اما مستر باتلر از تهديد گوانتانامو دم مي زند, يا بر جابه جايي فاقد حفاظت اصرار دارد!
واقعاً جاي سئوال است كه آمباسادور باتلر, در مسيري كه ناگهان,- بعدازمطرح شدن طرح استيونسون-, دفعتاً وارد صحنه شده, ميانجي آمريكايي جهت حصول مصالحه با مجاهدين بوده است يا نوعي پيشخدمت مخصوص جهت اجراي خواستهاي خامنه اي؟ اين استنباط به هيچ وجه جنبه پلميكي ندارد, شمار زيادي از پرسشهاي جدّي ما را به اين نگراني فزاينده سوق مي دهند:
- راستي چرا مسترباتلر خواهان انتشار نتايج تحقيقات – توسط هيأت آمريكايي – در باره كشتارهاي ژولاي 2009 و آوريل 2011 نيست؟ چرا پرونده اين بررسيها , برغم خواست مكرر نهادهاي حقوق بشر جهاني , مهروموم شده اند؟
- چرا در طول دوماه و نيم مذاكره با اشرفيان, اوضاع حقوق بشري دراشرف – به روال معمول جهاني به هنگام ميانجيگري و مذاكره - بهبودي نيافته, بلكه وخيمترشده است؟
- چرا باتلر – به روال معمول ديپلماسي مذاكره و سازش – دراين چندماه كلمه اي در جهت دلجويي از مجروحان و بيماران اشرف به زبان نرانده , برعكس زبان تهديد و فشار به كارگرفته است؟
- اگر به نوشته ميزابنويس ”خطر تكرار درگيري خشونت آميز” وجود دارد, چرا اين « ميانجي» سراغ عامل دولتي خشونت نمي رود, چرا براي دوركردن سلاحها و وسايل كشتار, كه هم اكنون جلوي چشم وي به طرف هزاران اشرفي نشانه رفته اقدامي نمي كند؟
- ميرزابنويس باتلر بارها به ”تمايل انساندوستانه” آمباسادور اشاره مي كند, اما چرا شكنجه روزمره اشرفيان توسط شمار كثير بلندگوهاي قوي قطع, يا كاسته نشده, و برعكس شمار اين بوسايل شكنجه در همين دوران رفت و آمد باتلر به اشرف به 300 بلندگوي قويتر افزايش يافته است؟ همه اين پرسشها و بيش از اينهاست كه به پرسش اصلي هدايتم مي كنند:
راستي آمباسادور ”باتلر”, در اين بحران, ميانجي آمريكايي است يا «پيشخدمت خامنه اي» ؟
5 ژولاي 2011

سایت همبستگی ملی

مجاهدین خلق ایران